برادر رفتی جلو به خاطر لبخند آقا
خالص و مخلص رفتی علی آقا
به کوری چشم اونایی که میگفتن آقا جوابگو نداره
میگفتند کار تو مورد تایید آقا نبوده
هم خدا راضی است از تو و هم نائب امام زمان
چی میخواستی از این بیشتر؟
دست ما رو هم بگیر برادر
خودت میدونی مشکل از کجاست
برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم
دکتر کوهنانی استاد دانشگاه در رشته جرمشناسی در فضای مجازی: قاطعانه میگویم که کانال تلگرام از لحاظ مشروعیت زیر سوال قرار دارد زیرا در حال حاضر بین 3 کشور انگلیس، روسیه و اسرائیل بر سر رژیم حقوقی و مالکیت تلگرام اختلاف شدید وجود دارد.
وی افزود: بنده با حضور در فضای مجازی موافق هستم ولی در عین حال یکی از بزرگترین منتقدان آن هم فضای مجازی هم هستم؛ متأسفانه وقتی میبینیم برخی از مسئولان خیلی بیمحابا میگویند فضای مجازی و شبکههای اجتماعی یک دنیای تعاملی است، انسان بسیار ناراحت میشود گو اینکه تاکنون این مسئول از هرگونه مشکل در فضای مجازی بیاطلاع بوده است.
متاسفانه طبق آماری از میان 115 مورد طلاق در کشور ما، 95 درصد به علت تاثیر فضای مجازی از هم جدا شدهاند؛ عواملی چون بیتوجهی به یکدیگر یا کاهش تمایل چهره به چهره یا خیانت از این جمله عوامل است؛ بنده به شدت اعتقاد دارم که فضای مجازی محل آسیبهای فرهنگی است که از جمله آن میتوان به رواج ادبیات نامناسب، ترویج مفاهیم مبتذل به شکل نگرانکننده اشاره کرد؛ به جرات میگویم کشور ما در بعد فرهنگی بر روی مین قرار دارد و اگر دچار انفجار نمیشویم خداخواسته است.
وی همچنین در خصوص مشکلات امنیتی و فرهنگی شبکه اجتماعی تلگرام گفت: در اساسنامه کانال تلگرام به صراحت آمده است که این کانال اطلاعات کاربران خود را در اختیار شرکتها و کشورهای دیگر قرار میدهد؛ یکی از دلایل اینکه شبکه تلگرام با حسننیت عمل نمیکند این است که دفتر مشخص ندارد و مالکیت آن مشخص نیست.
وی افزود: کشور آمریکا و کشورهای دیگر و همچنین شرکتهای مختلف میتوانند بااین کانال قرارداد بسته و تمام اطلاعات کاربران را خریداری کنند. خیلی از نهادها هستند که با این کانال مجازی قرارداد میبندند و جستوجوها و اطلاعات کاربران این شبکه اجتماعی را خریداری میکنند و این اطلاعات را به جامعهشناسان آنالیزگر میدهند و از این اطلاعات آنالیز شده استفاده فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی میکنند.
برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم
دشمن بنیان خانواده ؛شاهرگ جامعه را نشانه رفته است.
برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود
گوشة ویرانه جای بلبل زهرا نبود
جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچ کس در گوشة ویران، به یاد ما نبود
دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا هر کجا نام تو را بردم به لب
پاسخم جز کعب نی، جز سیلی اعدا نبود
دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت؟
عمه آیا در کنارت بود بابا یا نبود؟
جان بابا هم مرا هم عمهام را میزدند
ذرّهای رحم و مرّوت در دل آنها نبود
دخترم وقتی عدو میزد تو را برگو مگر
حضرت سجاد زین العابدین آنجا نبود؟
جان بابا بود اما دستهایش بسته بود
کس به جز زنجیر خونین یار آن مولا نبود
دخترم من از فراز نی نگاهم بر تو بود
تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود؟
جان بابا ابر سیلی دیدهام را بسته بود
ورنه یک لحظه دل من غافل از بابا نبود
حسین فریاد می زند:
"هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم:
لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:
هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم:
لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید:
تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم:
لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود...تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...مهدی تنهاست...
حسین تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...
خواب دیدم در این شب غربت
خواب دستی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر
طعمه ی گرگ های وحشی بود
**
اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میسر نیست
یک جوان مرد با شرف زینب
بین این سی هزار لشگر نیست
**
ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو میبینم
راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار میچیینم
**
شب آخر وصیتی دارم
در نماز شبت دعایم کن
ظهر فردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
**
باغ سرسبز خاطراتت را
غصه پاییز میکند زینب
گوش کن شمر خنجر خود را
آن طرف تیز میکند زینب
**
عصر فردا از اهل بیت رسول
زهر چشمی شدید میگیرند
وقت تاراج خیمه های حرم
چند کودک ز ترس میمیرند
**
کوفیان شهره ی عرب هستند
مردمانی که دست سنگین اند
رسمشان است میوه را در باغ
با همان شاخ و برگ می چینند
**
دور کن از زنان و دخترها
هرچه خلخال در حرم داری
خواهرم داخل وسایل خود
روسری اضافه هم داری؟؟؟
**
عصر فردا بدون شک اینجا
میزند گردبار خاکستر
با صبوری به معجرت حتما
گره ی محکمی بزن خواهر
تا اینکه نیزه ای بدنش را به خون کشید
گرگی رسید و پیرهنش را به خون کشید
از یک طرف عمامه و از یک طرف عبا
هر کس به یک طریق تنش را به خون کشید
سر نیزه های کُند، فرو رفته در تنش
اوضاع دست و پا زدنش را به خون کشید
آهسته گفت تشنه ام اما شنید شمر
با چکمه لعنتی دهنش را به خون کشید
با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود
نامرد "نفس مطمئنش "را به خون کشید
بر سینه اش نشست و سری ماند و خنجری
قبل از بریدن سرش افتاد خواهری
صبر کن ای برادرم آرام
غصه ام بوسه ای ز حنجر توست
آه زینب خدانگهدارت
غم من خاک روی معجر توست
ای برادر مگو که این لشکر
کهنه پیراهن تو را ببرند
نه فقط کهنه پیرهن خواهر
چند چادر هم از شما ببرند
کشتی ام ای حسین میبینی
رفتنت برده است جان حرم
خواهرم دست بر دلم نگذار
جان تو جان دختران حرم
ای برادر خدا کند جایت
به سر نی سر مرا ببرند
خواهرم صبر کن که بعد سرم
زود انگشتر مرا ببرند
همه چشم انتظار آمدنت
دشنه و تیغ و تیر و سر نیزه
آه زینب قرارمان باشد
تو در آتش حسین بر نیزه