یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

 

تا گریه هست دانه ما بی جوانه نیست
تا روضه هست هیچ دلی بی بهانه نیست
گر چه دلم گرفته از این روزهای سرد
از آتش فراق دلم بی زبانه نیست
آقا کبوترم کن و زیر پرت بگیر
دیگر دلم وسیع شده ، فکر دانه نیست
هر جا که جای داده ایم می نشینم و
کارم دوباره نق زدن کودکانه نیست
تو آمدی و سر زدی و من نبوده ام
دیدی دوباره هیچ کسی بین خانه نیست
می خواستی که زائر سجاده ام شوی
دیدی تب عبادت من عاشقانه نیست

شاعر: رحمان نوازنی

یه بنده خدا
۰۹ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


دلم گرفته و هر سوی خانه‌ام ابریست
دلم گرفته و گریه دوای دردم نیست
حریف نی لبک و سوز دل نمی‌گردم
ولی درون دلم بذر صبر پروردم
خداست شاهد این حرف و عشق می‌داند
که روز جمعه نگاهم به جاده می‌ماند
به آتشی که دلم را همیشه سوزانده است
دوای درد عدالت کنار در مانده‌ست
دری است فاصله من و یک سبد رویا
دری است فاصله من و یوسف زهرا

شاعر: رضا سیرجانی



یه بنده خدا
۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


 

یه بنده خدا
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه بنده خدا
۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدایا، تو میدانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع ذوب می شویم ، آب می شویم ما ازمردن نمی هراسیم ، اما میترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد ، پس چه باید کرد؟

از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم  و از دیگر سو باید شهید شویم  تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشود ، عجب دردی چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم.

فرازی از وصیت نامه دانشجوی شــــــــهید مــهدی رجبـــــ بیــگی

خوشا آن پیکر  افتاده در خاک که  از  خونش شده  آغشته رخسار

خوشا سر خرمن مهدی (عج)نهادن دم آخر حسین (ع)آید به دیدار...

یه بنده خدا
۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

گفتم دلم بی‌قرار است و نا آرام!
و تو گفتی:
«قرار دل  در بی قراری است.»

گفتم این چه سری است که اینچنین سر گشته‌ایم در  میان عقل و عشق؟
و تو گفتی:
«این هر دو  و  را خداوند آفرید تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.»

یادت هست که چگونه مسحور سخنانت گشته بودم و چقدر  می‌خواست که چون تو بگویم و بنویسم و وقتی از تو پرسیدم که آیا فلسفه خوانده ای؟
و تو در جوابم گفتی:
«باید پذیرفت که  به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل حاصل نمی‌شود.»

یادت هست وقتی در نگاهم  را دیدی و من  چشمم را فرو بستم!
گفتی:
«تا شک نباشد کی میتوان به  رسید و تا شب نباشد کی میتوان به حقیقت  واصل شد.»

گفتمت چرا اینگونه؟
چرا 
و تو گفتی:
«در عالم رازی هست که؛ جز به بهای  فاش نمی‌شود.»
شهید سید  مرتضی آوینی
یه بنده خدا
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر



یه بنده خدا
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




افسران - چشم دل....

برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم

یه بنده خدا
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

 

چقدر گریه کردی آقاجان!

مژه هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله هایت به لکنت افتادند

 

سربریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

علم با شکوه ساقی را !؟

 

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی بری از یاد

تا قیام ِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی بری از یاد

 

خون این باغ، گردن ِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می شد

چه خبر بود دور ِ طشت طلا

عمه ات داشت نصف ِ جان می شد

 

کاش مادر تو را نمی زایید!

گله از دست ِ زندگی داری

دیدن آب ، آتشت می زد

دل خونی ز تشنگی داری

 

تا نگاهت به دشنه ای می خورد

جگرت درد می گرفت آقا

تا جوانی رشید می دیدی

کمرت درد می گرفت آقا

 

 

جمل شام پیش ِ رویت بود

خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لبهای روضه دارت بود

 

 

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنی اید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانی اید!

 

سوخت عمامه ات، بمیرم من

سوختن ارث ِ مادری شماست

گرچه در بندی از تو می ترسند

علتش خوی ِ حیدری شماست

 

خون خورشید در رگت جاری

از بنی هاشمی، یلی هستی

دستهای تو را به هم بستند

هرچه باشد توهم علی هستی

 

کاش می مُردم و نمی خواندم

سربازارها تو را بردند

نیزه داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

یه بنده خدا
۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اینگونه در قفس به رهایی نمی رسیم
بی ناخدا بدان به خدایی نمی رسیم

یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی
بی گریه بر حسین به جایی نمی رسیم

بی شوق انتظار به بیراهه می رویم
جز راه دل به کرب و بلایی نمی رسیم

یا ایهاالعزیز تو شرط رسیدنی
ما مانده ایم و تا تو نیایی نمی رسیم

ما را بدون تو به پشیزی نمی خرند
جز با حضور تو به بهایی نمی رسیم

صاحب عزا به دست تهی مان نگاه کن
بی لطف تو به فیض گدایی نمی رسیم


شاعر: عباس احمدی



برگرفته شده از tamadonsazan.blog.ir

یه بنده خدا
۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر