از اصفهان به قم می رفت. صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش می کرد جلال رو آزار می داد. رفت و با خشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار رو خاموش کنید، یا برا خودتون بذارین. راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی میتونی پیاده شی! جلال رفت توی فکر، هوای سرد و بیابان تاریک و ... قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه، اینبار به راننده گفت: اگه خاموش نکنی پیاده می شم. راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما! جلال پیاده شد. اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت: بیا بالا جوون، نوارو خاموش کردم. وقتی سالها بعد خبر شهادت جلال رو به آیه الله بهاءالدینی دادن، ایشون در حالی که به عکسش نگاه می کرد فرمود: امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این عکس رو معرفی کردم. شهید جلال افشار
در آخر الزمان، مردم ریاکاری پیدا می شوند که دائما آیه قرآن و دعا می خوانند
«و یتنسکون » اظهار مقدس مآبی می کنند « حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ» یک مردم تازه به دوران
رسیده احمقی هم هستند.تنها چیزی که این مقدس مآب ها به آن اعتنا ندارند،
امر به معروف و نهی از منکر است. « لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ
وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ» اینها تا مطمئن نشوند
که امر به معروف و نهی از منکر کوچکترین ضرری به ایشان نمی زند،
به آن تن نمی دهند. «یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ »
دائم دنبال این هستند که یک راه فراری برای امر به معروف و نهی از منکر پیدا کنند،
یک عذری بتراشند که خوب، دیگر نمی شود، دیگر ممکن نیست.
«یقبلون عَلَى الصَّلوةِ وَالصیّامِ وَما لا یکلفهم فی نفس وَ لَا مَالٌ»
دنبال آن عبادتهایی هستند که نه به جان، نه به مال و نه به حیثیتشان ضرر می زند
(مثل نماز و روزه) اما اگر وظیفه ای ضرری به جایی می زند، دیگر آن را قبول ندارند.
تا آنجا که می فرماید اگر نماز هم به کار یا حیثیت یا جانشان ضرر می زد،
آن را رها می کردند: «کَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا»
همان طور که عالیترین و شریفترین فریضه ها را رها کردند، نماز را هم رها می کردند.
آن عالیترین و شریفترین فریضه ها کدام است؟ «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ
فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ» [امر به معروف و نهی از منکر] فریضه بزرگی است
که سایر فرایض به وسیله آن بپا می شود.
باید امر به معروف و نهی از منکر باشد تا نمازی باشد،تا زکاتی باشد،تا حجی باشد،
تا خمسی باشد، تا معاملاتی باشد،تا قانونی باشد، تا اخلاقی باشد. باز قسمتی
از این حدیث را حذف میکنم. فرمودند:«إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ
سَبیلُ الأنبیاءِ» همانا امر به معروف و نهی از منکر راه همه پیامبران است«مِنْهَاجُ
الصُّلَحَاءِبِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ
تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ»[شیوه همه صالحان است] ،
واجبات خدا به این وسیله بپا داشته می شود،
راه ها به این وسیله امن می گردد، کسبها به این وسیله حلال
و مظالم به این وسیله باز می گردد، زمین به این وسیله آباد می شود.
برگرفته از اثر شهید مطهری
امام صادق علیه السلام در هزار و سیصد سال پیش فرمود:
آن کس که زمان خود را درک کند، اوضاع زمان خود را بشناسد،
جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است درک کند، در کار خود اشتباه نمیکند.
یعنی مردم بیخبر از زمان خود، بیخبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار میگذرد،
همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار میکنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند، خودشان را میکوبند،
به جای اینکه سینه دشمن را سیاه کنند،
سینه و پشت خودشان را سیاه میکنند. و این است کارنامه ما در امر به معروف.
کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست
من میرسم ز ره تو را به خدا پا به پا کنید
یک کوله بار حادثه و یک کوره راه عمر
باید گذشت ، برایم دعا کنید
ای کشتگان عشق ، برایم دعا کنید
یعنی نمیشود که مرا هم صدا کنید؟
ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید
این دست های خسته خالی دخیلتان
درد مرا به حکم اجابت دوا کنید
کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست؟
من میرسم تو را به خدا پا به پا کنید
مادر شهید حیدر علی راعی گفت:پسرم با شهادت برادرش میگفت،
عباسعلی با پرواز به سوی معبود از من پیش افتاد و اینک نوبت من است که
با تمام توان در دفاع از ارزش ها و نظام به پا خیزم و نگذارم اسلحه برادرم بر زمین بماند.
عصمت میرزایی مادر شهید حیدر علی راعی افزود:با وجود به شهادت رسیدن عباسعلی راضی نبودیم
که حیدرعلی به جبهه برود اما پسرم برای پر کردن جای برادر شهیدش در صحنه رزم مصمم بود و آرام و قرار نداشت.
وی گفت: پسر شهیدم متاهل بود و همسر و دختر کوجکش برای منصرف کردن
وی از اعزام متوالی به جبهه به بزرگان فامیل پیشنهاد پادر میانی می دادند.
این مادر شهید بیان کرد:یادم می آید حیدرعلی خم شد دست پدرش را بوسید و
گفت:پدر جان نباید اسلحه برادرم بر زمین بماند اما با رضایت تو به جبهه میروم.
خانم میرزایی گفت:همسرم به چشمان حیدرعلی خیره شد و
دید فقط عشق جبهه دارد اشک در چشمانش حلقه زد، او را در آغوش کشید و
به حیدرعلی گفت:پسرم هرچه خدا مقدر کرده همان است.
وی ادامه داد:تاریخ اولین اعزام حیدرعلی به جبهه،آبان ماه سال شصت بود و
این تاریخ که در کنار قاب عکسش درج شده، یادگاری طاقچه خانه ام است.
شهید حیدرعلی راعی در سال 1335 در شهرخمین متولد شد و در مهر سال 1361 در پیرانشهر به شهادت رسید.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران« ایرنا»