یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


 

یه بنده خدا
۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

نیمه شب بود و هوای فاطمیه که دلم دست به سینه پر زنان رفت مدینه که سلامی بدهد عرض ارادت به همان

 مادر مظلومه که زخمیست ز کینه، که سرت باد سلامت، تویی اسوه ایثار و شهامت و منم خاک کف پای غلامت

 و دلم سخت به دنبال مزارت که نشیند به کنارت و سراپاش نثارت و سر خویش بریزیم غبارت و نبینیم که پرپر

 شده گلهای بهارت…


پشت دیوار نشستم و از این غصه شکستم به سرم ناله مولا، به دلم نغمه زهرا، که دلم دید دو گلدسته والا و من 

غرق تماشا که عجب صحن و سرایی و چه ایوان طلایی و عجب قبله نمایی، چه خوش حال و هوایی، که یکی

 گفت: “که این قبه مگر خلد برین است که خاک در آن سرمه جبریل امین است و هر شاه و ملک در حرمش

 گوشه نشین است؟” ندا داد منادی: “که این بارگه خسرو دین است و این مرقد مولای زمان است و زمین است،

 و این خاک، مطهر ز تن پاک امیر مومنین است”…


دلم باز پی نغمه سرایی، و این بار به سر شور و نوایی، که اجابت بشود ذکر و دعایی و شوم کرب و بلایی که

 صدا گفت: “که این کشته، همان زاده ی فتاح حنین است، و این شمس چراغ مغربین است و ضیاء مشرقین است

 و این جاده که بین الحرمین است، همان منزل عشاق اباالفضل و حسین است”…


باز کبوتر شدم و پر زدم از صحن و سرایش و رسیدم به حریمی که در آن مرقد آقای کریمی، که ندا گفت: “که

 این خانه همان باب نزول برکات است و همین جاست که آغازگر جاده بزم عتبات است و گدای در این خانه در 

اوج درجات است و این صحن همان ساحل کشتی نجات است، و اینجاست همان دایره معرفت بخشش و احسان 

که رسد سایه او بر سر انسان، که نه، حتی نفس آهوی وحشی رمیده، از این جلوه عیسایی ارباب دمیده و این

 گنبد زردی که شده جلوه گر صبح سپیده بود مطلع نورانی هر شعر و قصیده…”


دلم خسته از این غربت و گمنامی و دنبال سلامی که رسد از طرف یار همان دلبر و دلدار همان مونس و

 غمخوار که دلم در طلب دیدن رویش و دعا در وسط مسجد نورانی کویش شده پرپر، که بگویم دل من خسته از

 غربت مادر، و تو ای منتقم حادثه در، نفسی پیش دلم باش دو خط روضه بخوانیم و بنالیم از این درد و از این

 غم واز این سیل دمادم و بگیریم همان شور محرم…

شاعرمحمد جواد خراشادیزاده

یه بنده خدا
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۵۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر



یه بنده خدا
۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

حجاب

جوانی از انصار،در مدینه با زنی برخورد کرد،در آن زمان مقنعه ی زن ها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوش ها،گردن وصورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او برنداشت تا عبور کرد.همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد،وارد کوچه ی تنگی شد.در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد وشکاف برداشت.وقتی زن از او دور شد،نگاه کرد، دید خون به سینه و لباسش می ریزد،گفت:به خدا قسم نزد رسول خدا(ص) می روم و جریان را به عرض ایشان می رسانم. آن جوان نزد پیامبر آمد.چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را دید،فرمود:این چه وضعی است؟جوان موضوع را به اطلاع پیامبر رسانید.در این هنگام جبرئیل این آیه را فرود آورد:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ...»

«به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزه‌تر است. خداوند از آنچه انجام می‌دهند آگاه است و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و...» {1}

مردان سهم عمده ای در عفت و حجاب زنان دارند. این آیه نشان می دهد که عفاف و حجاب؛ هم باید درونی باشد و هم بیرونی! اینکه گفته می شود: حجاب باید درونی باشد، با آموزه های اسلام سازگـــار نیست! یک مغالطه است که هیچ منطقی پشت آن نیست. نقش مرموزانه ی دشمن برای گرفتن عفاف از زنان و دختران مسلمان است. به قول شاعر:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هرچه دیـده بیند دل کند یاد

به سازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیـــده تا دل گــــردد آزاد {2}

این یک امر منطقی است، میان دیده و دل یک ارتباط شدیدی است. همه چیز از دیده آغاز می شود و انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. تمام این عشق ها و تعلقات با نگـــاه کردن شروع می شود.

 

پی نوشت:

1) [4] . فروع کافی، ج 5، ص 521

2) از شعر های باباطاهر عریان

برگرفته شده از سایت رهروان ولایت

یه بنده خدا
۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

جناب شیخ رجبعلی خیاط ذکر « یا خَیرَحَبیبٍ و مَحبوبٍ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ و آلِه» 

را بعد از دیدن نامحرم موثر و کارسازمی دانستند 

و بارها این ذکر را به اطرافیان توصیه می کردند تا از وسوسه شیطان در امان باشند، می گفتند:

«چشمت به نامحرم می افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی! پس اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند

 و سرت را پایین بینداز 

و بگو: یا خیر حبیب... ؛ یعنی خدایا من تو را می خواهم،

 اینها چیه، این ها دوست داشتنی نیستند ، هر چه نپاید، دلبستگی نشاید...»

یه بنده خدا
۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر


 

یه بنده خدا
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن را بیشتر

 بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید

 بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه

 زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید شهید

سید مجتبی علمدار

یه بنده خدا
۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

نفس های انسان گام هایست که به سوی مرگ بر می دارد

حضرت علی علیه السلام

 

 

نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند.

مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم ،عین مر گ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.

مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدن این سخنان برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.

اگر مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش.» این انس که مولای ما از آن سخن میگوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست.

مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند:

« خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوه الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم»؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.

و همه ی این سخنان از سر مرگ آکاهی است و راستش، لذت زندگی مرگ اگاهانه را جز اولیای خدا کس نمی داند؛ این لذتی نیست که به هر کس عطا کنند. تنگ نظری است اگر به مقتضای تفکر رایج به این سخن پشت کنیم و بگوییم :

« تا کجا از مرگ می گویید؟ کمی هم در وصف زندگی بسرایید! دل بستن در دنیا دل بستن در فناست و مرگ بر ما سایه افکنده است.»

این علی است که چنین می فرماید. همانکه راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناسد. سخنان او سروده هایی شاد و مفرح در وصف زندگی است. آن زندگی که با زهر فنا و مرگ در نیامیخته است. منتهی غفلت زدگان بیشتر می پسندند که با غفلت از مرگ، به سراب شادی های آمیخته با غصه دل خوش کنند. بگذار چنین باشد. اما اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد.

به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم:«دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند. » 

شهید آوینی

یه بنده خدا
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه بنده خدا
۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۳۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر
 
فکرم همه جا هست ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من – ای دوست – کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذره فقط کندتر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانی است!
این سجده آخر نکند سجده سهو است؟
چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست
یک سکه سپردند، دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی است، ربا نیست
از بس که پی نان حلالیم شب و روز
در سجده ما رونق اگر هست صفا نیست
گویند که گنجی است به هر سجده بیایید
من رفتم و پیدا نشد این گونه، نیا، نیست!
به‌به چه نمازی است! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
شاعر آقای سعید طلایی 
یه بنده خدا
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر