یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است


بیا برگرد فهمیدم که از رفتن چه می‌ماند
بدون تو در این وحشت مگر از من چه می‌ماند
شبی برگرد، باران را برای خاک معنا کن
قدم بگذار بر چشمم، شب شعری تو بر پا کن
اگر پژمرده و زردم، دلی همرنگ خون دارم
برای دیدن رویت هوای بیستون دارم
دلم را لایه‌هایی از سکوت و درد پوشانده‌ست
غم دوری تو آری مرا از ریشه سوزانده‌ست
منم، من، شاعری خسته، شبیه برگ پاییزم
که با هر باد هرزه باید از جایم بپا خیزم
بیا یک شب، بهار من! زمین را سبز و روشن کن
کرم کن، مهربانی کن، نظر بر کلبه من کن


شاعر: امیر رزق آبادی

یه بنده خدا
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر