مگر از ما تو دلگیرى،
نقاب از رخ نمى گیرى؟
ظهورت هست دلخواهم، تو را من چشم در راهم
پر از بوى
گناهم من، شهید اشک و آهم من
اگر مغضوب درگاهم، تو را من چشم در راهم
برادر
قصد من دارد، به راهم گرگ مى بارد
چو یوسف مانده در چاهم، تو را من چشم در راهم
دلم از بوى شب فرسود، بتاب اى قبله موعود (عج)
تو هستى مهر و هم ماهم، تو را
من چشم در راهم
نشستم تا بیایى تو، کجایى تو ؟کجایى تو ؟
امین دردآگاهم، تو
را من چشم در راهم
شاعر: رضا اسماعیلی