این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوریتر است. . ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسینبنعلی علیهالسّلام، آقازادهی اول دنیای اسلام و پسر خلیفهی مسلمین، در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت برسانند!
دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است.
آن آیه این است که میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» (۱)
یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. حساب معنویت را از زندگی جدا کردن. و دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال، التذاذ به شهوات دنیا؛ در یک جمله: دنیاطلبی. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است.
یک نظام و بساط مادیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس.
خب معلوم است که شهوترانهای فاسد رو سیاه و گمراهی مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و انسان با فضیلت منوری مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست.
انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوبارهی اسلام؛ زنده کردن «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»(۲). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند.
اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند.
اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیهی بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟
اگر در صدر اسلام فاصلهی بین رحلت نبی اکرم صلواتالله وسلامهعلیه و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند.
پس، عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود.
روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ در چنان وضعیتی، شخصیتی مثل علیبنابیطالب علیهالسّلام، خلیفه شد. اینها سر رشتهی کارها را به دست میگیرند و جامعه، جامعه اسلامی میشود. اما وقتی که معیارهای خدایی عوض شود، هر کس که دنیا طلبتر است، هر کس که شهوترانتر است، هر کس که برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتر است، بر سر کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربنسعد و شمر و عبیداللهبنزیاد به ریاست میرسند و کسی مثل حسینبنعلی علیهالسّلام، به مذبح میرود، و در کربلا به شهادت میرسد!
دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است.
آن آیه این است که میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» (۱)
یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. حساب معنویت را از زندگی جدا کردن. و دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال، التذاذ به شهوات دنیا؛ در یک جمله: دنیاطلبی. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است.
یک نظام و بساط مادیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس.
خب معلوم است که شهوترانهای فاسد رو سیاه و گمراهی مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و انسان با فضیلت منوری مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست.
انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوبارهی اسلام؛ زنده کردن «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»(۲). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند.
اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند.
اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیهی بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟
اگر در صدر اسلام فاصلهی بین رحلت نبی اکرم صلواتالله وسلامهعلیه و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند.
پس، عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود.
روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ در چنان وضعیتی، شخصیتی مثل علیبنابیطالب علیهالسّلام، خلیفه شد. اینها سر رشتهی کارها را به دست میگیرند و جامعه، جامعه اسلامی میشود. اما وقتی که معیارهای خدایی عوض شود، هر کس که دنیا طلبتر است، هر کس که شهوترانتر است، هر کس که برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتر است، بر سر کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربنسعد و شمر و عبیداللهبنزیاد به ریاست میرسند و کسی مثل حسینبنعلی علیهالسّلام، به مذبح میرود، و در کربلا به شهادت میرسد!
بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورا ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
http://farsi.khamenei.ir/page?id=21715