سعدی داستانی ذکر میکند،میگوید:موذن بد صدایی بود در فلان شهر،
داشت با صدای بدی اذان میگفت.یک وقت دید یک یهودی برایش هدیه ای آورد.
گفت:این هدیه ناقابل را قبول میکنی؟گفت:چرا؟گفت:یک خدمت بزرگی به من
کردی. چه خدمتی؟من که خدمتی به شما نکرده ام.گفت:من دختری دارم که
مدتی بود تمایل به اسلام داشت؛از وقتی که تو اذان میگویی و الله اکبر را از تو
میشنود،دیگر از اسلام بیزار شده.حال،این هدیه را آوردم برای اینکه تو خدمتی
به من کردی و نگذاشتی این دخترمسلمان بشود.این خودش مسئله ای است.
متن برگرفته شده از اثر شهید مطهری