ابر سیلی...
پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ب.ظ
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود
گوشة ویرانه جای بلبل زهرا نبود
جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچ کس در گوشة ویران، به یاد ما نبود
دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا هر کجا نام تو را بردم به لب
پاسخم جز کعب نی، جز سیلی اعدا نبود
دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت؟
عمه آیا در کنارت بود بابا یا نبود؟
جان بابا هم مرا هم عمهام را میزدند
ذرّهای رحم و مرّوت در دل آنها نبود
دخترم وقتی عدو میزد تو را برگو مگر
حضرت سجاد زین العابدین آنجا نبود؟
جان بابا بود اما دستهایش بسته بود
کس به جز زنجیر خونین یار آن مولا نبود
دخترم من از فراز نی نگاهم بر تو بود
تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود؟
جان بابا ابر سیلی دیدهام را بسته بود
ورنه یک لحظه دل من غافل از بابا نبود
شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)
من الذی ایتمنی؟ بابا جون
چرا تو خونین دهنی ؟ باباجون؟
آمده ای دور سرت بگردم
ولی چرا بی بدنی؟ باباجون
همیشه تو منو بغل میکردی
حالا تو آغوش منی بابا جون
منو ببر پیش خودت نگو نه
نگو که دل می شکنی بابا جون
مدینه هم بدون تو وطن نیست
برای من تو وطنی بابا جون