یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

ذهن ما باغچه است



باغچه ذهن

ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گل من
علف هرز در آن میروید

زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتنِ
هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرایی ذهن
هرگز آدم، آدم نشود.



برگرفته شده از tamadonsazan.blog.ir

یه بنده خدا
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باز هم، صحبت فرداست قرارِ ما ها
باز هم، خیر ندیدیم از این فرداها

چقدر پای همین وعده ی تو پیر شدند
جگر "مادر ها" موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفرِ فردا ها

سیزده قرن، نفس هایِ زمین پر شده از...
"پسر فاطمه"ها ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آن جایی و ما این جائیم
چه کنم راه به آن جا ببرند این جاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از... یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
باز هم سرد گذشتند، شب یلداها


یه بنده خدا
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یه بنده خدا
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


این شب‌ها بر این عقیده‌ام که در دون‌ترین جایگاه معنوی‌ام در تمام طول عمرم قرار گرفته‌ام. هر روز نشانه‌ها و آیه‌های متقنی برای هدایت و سر به راه شدن من نمایان می‌شود، اما دریغ از ذره‌ای اثر بخشی!. حسابی پوست کلفت شده‌ام. تلنگر که سهل است، حتی نسیمِ رحمانی را هم حس نمی‌کنم. بدا به حال من! چه بر سر خود آورده‌ام...

... قربونت برم آخدا! توو بدترین شرایط و تنگناها چه لطیف کَرمت رو نشون می‌دی. این روزها رایحه‌ی جان‌افزایی بر پیکرِ بی‌جان شهر و دیارمان وزیدن گرفتهیه سری لوتی و جوانمرد یه کارای دارن می‌کنن که توو هزارتا کتاب هم نمی‌شه شرحش داد. خدایش شرم دارم از این که من بخوام در خصوص اونا صحبت کنم. توو دوره‌ای که همه باور دارن قصه‌ی مردی و مردونگی به سر رسیده، یه سری از شاگرد ممتازای مدرسه‌ی عاشورا گُل کاشتن. اونا بدون اینکه آب توو دل بچه محلاشون تکون بخوره دشمن سفاک و درنده رو بیرون دروازه‌ی شهر زمین‌گیر کردن. دشمنی که یه لحظه اگه فرصت کنه، نه واسمون آبرو می ذاره، نه شرف. اون دریا دلا از لبخند شیرین دختربچه‌های نازشون _که دنیا رو باهاش عوض نمی کردن_ گذشتن و رفتن تا ما اینجا راحت بهشون بگیم، مزدور! بگیم سفره‌ای باز شده رفتن که بهره‌مند شن ! خانواده‌شون موندن و طعنه‌های همشهری ها: «آخه بشار ارزش اینو داشت». بیوه‌های جوون موندن و سنگینی هزینه‌های این روزگار! کاردرست‌های مدرسه رفتن تا عملی نشون بدن از استاد «علی اکبر» چی یاد گرفتن. رفیق‌های کار‌درست همه چی‌شون رو دادن تا یه بار دیگه دست ما تو گِل مونده‌ها رو بگیرن. تا قیام قیومت هم در موردشون بگم، میمی از مرامشون روهم نمی‌شه توصیف کرد. قربون صفا و معرفت شما که همه چی‌تون، اسمتون، عکستون، تابوت‌تون، همسرتون، بچه‌هاتون، تمومش خیر و برکته. مردای بی ادعایی که با دَم مسیحایشون زندگانی و حیات رو به روح مرده‌ی ما و جامعه مون ارزونی کردن. کاش یه طوری می‌شد تا بیشتر از این شرمنده تون نباشم...

یه بنده خدا
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


مهربان باش دلم
با دگران باش دلم
چون زمین باش دلم
سبزترین باش دلم
همچنان کوه چنین باش دلم
بعضی از مردم این شهر به غم نزدیکند
با غم مردم این شهرعجین باش دلم
خودپسندی صفتی نیکو نیست
همه بین باش دلم
پاک ترین باش دلم
گفته بودند که انگشتر ایمان صبر است
بهر انگشتری صبر، نگین باش دلم
یه بنده خدا
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر