علی اکبر بابا...
دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ
زدستم می روی اما صدایم در نمی آید
دلم میسوزد وکاری زدستم بر نمی آید
سرم را میگذارم روی کتف خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمی آید
اگر زینب نمی آمد گریبان پاره میکردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
اذان گوی دل بابا،اذانی میهمانم کن
اگر چه از گلوی تو صدایی در نمی اید
الا ای سرو بی همتا،عصای پیری بابا
به والله سرم دیگراز این بدتر نمی آید
تمام سعی خود را میکنم امانمیدانم
چرا این تیر ها از پیکر تو در نمی آید
۹۵/۰۷/۱۹