یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

شهادتت مبارک دایی گلم

سالروز شهادت شهید منصور باقری 

1362/8/5

یه بنده خدا
۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه بنده خدا
۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پروردگارت باتومی گوید:
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن

عزیزا من خدایم خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
که عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد

بخوان مارا
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب

توغیرازما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ!!

هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟؟؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟

که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته … ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟

بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من !!!   
یه بنده خدا
۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبر کن ای برادرم آرام

غصه ام بوسه ای ز حنجر توست 

آه زینب خدانگهدارت

غم من خاک روی معجر توست 

ای برادر مگو که این لشکر

کهنه پیراهن تو را ببرند 

نه فقط کهنه پیرهن خواهر

چند چادر هم از شما ببرند 

کشتی ام ای حسین میبینی

رفتنت برده است جان حرم 

خواهرم دست بر دلم نگذار

جان تو جان دختران حرم 

ای برادر خدا کند جایت

به سر نی سر مرا ببرند 

خواهرم صبر کن که بعد سرم

زود انگشتر مرا ببرند 

همه چشم انتظار آمدنت

دشنه و تیغ و تیر و سر نیزه 

آه زینب قرارمان باشد

تو در آتش حسین بر نیزه

یه بنده خدا
۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


مهربان باش دلم
با دگران باش دلم
چون زمین باش دلم
سبزترین باش دلم
همچنان کوه چنین باش دلم
بعضی از مردم این شهر به غم نزدیکند
با غم مردم این شهرعجین باش دلم
خودپسندی صفتی نیکو نیست
همه بین باش دلم
پاک ترین باش دلم
گفته بودند که انگشتر ایمان صبر است
بهر انگشتری صبر، نگین باش دلم
یه بنده خدا
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر