یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

از خدا غافل مشو

یا بنی آدم

یا بَنی آدَمَ

أَنا غنَیُّ لا اَفتَقِرُ

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ غَنیّاً لا تَفتَقِرُ

یا بَنی آدَمَ

أنا حَیُّ لا اَموتُ

اَطِعنی فی ما أمِرتُکَ أجعَلَکَ حَیّاً لا تَموتُ

یا بَنی آدَمَ

أنا أقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

اَطِعنی فی ما أمَرتُکَ اَجعَلَکَ تَقولُ لِلشَیّءِ کُن فَیَکون

امام صادق علیه السلام در هزار و سیصد سال پیش فرمود:

 آن کس که زمان خود را درک کند، اوضاع زمان خود را بشناسد، 

جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است‏ درک کند، در کار خود اشتباه نمی‏کند.

 یعنی مردم بی‏خبر از زمان خود، بی‏خبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار می‏گذرد،

 همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار می‏کنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند، خودشان را می‏کوبند، 

به جای اینکه سینه‏ دشمن را سیاه کنند، 

سینه و پشت خودشان را سیاه می‏کنند. و این است کارنامه ما در امر به معروف.

یه بنده خدا
۱۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

     

    کوچیده اید   زود  مگر  صبرتان   کجاست                                      

 من میرسم ز ره تو را به خدا پا به پا کنید                                   

                                                              یک کوله بار حادثه و یک کوره راه عمر

                                                              باید  گذشت ، برایم       دعا     کنید

    ای  کشتگان  عشق ، برایم  دعا   کنید                                       

    یعنی  نمیشود که  مرا هم  صدا  کنید؟                                       

                                                                  ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق

                                                                  رحمی  به  ساکنین  خم  کوچه ها  کنید

  این دست های خسته خالی دخیلتان                                        

    درد   مرا  به  حکم   اجابت   دوا  کنید                                         

                                                              کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست؟

                                                              من  میرسم تو را به خدا پا به پا کنید

یه بنده خدا
۱۲ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مادر شهید حیدر علی راعی گفت:پسرم با شهادت برادرش میگفت،

عباسعلی با پرواز به سوی معبود از من پیش افتاد و اینک نوبت من است که

با تمام توان در دفاع از ارزش ها و نظام به پا خیزم و نگذارم اسلحه برادرم بر زمین بماند.

عصمت میرزایی مادر شهید حیدر علی راعی افزود:با وجود به شهادت رسیدن عباسعلی راضی نبودیم

که حیدرعلی به جبهه برود اما پسرم برای پر کردن جای برادر شهیدش در صحنه رزم مصمم بود و آرام و قرار نداشت.

     وی گفت: پسر شهیدم متاهل بود و همسر و دختر کوجکش برای منصرف کردن

 وی از اعزام متوالی به جبهه به بزرگان فامیل پیشنهاد پادر میانی می دادند. 

این مادر شهید بیان کرد:یادم می آید حیدرعلی خم شد دست پدرش را بوسید و 

گفت:پدر جان نباید اسلحه برادرم بر زمین بماند اما با رضایت تو به جبهه میروم.

خانم میرزایی گفت:همسرم به چشمان حیدرعلی خیره شد و 

دید فقط عشق جبهه دارد اشک در چشمانش حلقه زد، او را در آغوش کشید و

 به حیدرعلی گفت:پسرم هرچه خدا مقدر کرده همان است.

وی ادامه داد:تاریخ اولین اعزام حیدرعلی به جبهه،آبان ماه سال شصت بود و

 این تاریخ که در کنار قاب عکسش درج شده، یادگاری طاقچه خانه ام است.

شهید حیدرعلی راعی در سال 1335 در شهرخمین متولد شد و در مهر سال 1361 در پیرانشهر به شهادت رسید.

 خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران« ایرنا»

یه بنده خدا
۱۱ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


 

یه بنده خدا
۱۰ دی ۹۵ ، ۰۹:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر



یه بنده خدا
۰۹ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دل نوشته ای زیبا از نسل جدید انقلاب، خطاب به دشمنان ملت... 

مــن انــقلابــی ام ...

من امام ندیده ام!

من۱۵ خرداد ۴۲ ندیده ام!
اما شنیده ام که امام فرمود :

سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند...

من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!

اما شنیده ام که : 

انقلاب ما انفجار نور بود...

من ۵ اردیبهشت ۵۹ ندیده ام!

اما شنیده ام که : 

این شن ها لشکر خدا بود...

و یقین دارم خدای طبس همیشه زنده است..

من ۳ خرداد ۶۱ ندیده ام!

اما شنیده ام که : 

خرمشهر را خدا آزاد کرد نه کدخدا ...

من ۱۴ خرداد ۶۸ ندیده ام!

من چشم که باز کرده ام، امام را هم حتی ندیده ام فحاشی ها و توهین ها شنیده ام ...

شنیده ام صدای لرزان «حیاتی» را که انّالله و انّ الیه راجعون میخواند،

اما ندیده ام امام را...

من جنگ ندیده ام...

صدای آژیر خطر نشنیده ام،

به پناهگاه نرفته ام...

آری من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

من اولین بار نام امام را «امام» نگذاشته ام...

من چشم که باز کرده ام به جای جماران و روح خدا،

حسینیه ای دیده ام با نام خمینی...

به جای روح خدا، سید علی را دیده ام...

حضرت ماه را...

او که یک «آه» بیشتر از خمینی دارد...

من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده...

سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است، 

اما افتخارم این است که... 

سن و سالم برابری می کند،

با سالهای ولایت جانشین خلف پیر جماران...

من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

اما «یک شبه انقلابی» نشده ام...

من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام!

هر چند در سکوت تلخ و گنگ

من جنگ تحمیلی ندیده ام، 

اما تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیده ام...

من چمران و همت و باکری و خرازی ندیده ام...

اما ترور علی محمدی ها و شهریاری ها دیده ام

آوارگی کودکان خرمشهر را ندیده ام

اما جیغ آرمیتای 6ساله شنیده ام

زجر جوانان از بی خردی یقه سفید ها دیده ام ...

من تا دلتان بخواهد تزویر دیده ام و فتنه و فریب ...

تا دلتان بخواهد تهدید دیده ام و تحریم...

من سن و سالم از سابقه ی مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

اما...

 من انقلابی ام...

من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام...

من ۲۳ تیر ۷۸ دیده ام...

من ظهور رادیکالیسم دیده ام

من ۹ دی ۸۸ دیده ام

من بازی آتئیست و اومانیسم و لیبرلیسم و امپریالیسم و فاشیست برای افول یک آرمان، 

یک بیعت دیده ام 

من مشارکت ۴۰ میلیونی ۸۸ را دیده ام

و دهن کجی به قانون را...

من با حساب همان ها که

سابقه مبارزاتی شان از سن و سال من بیشتر است 

رأی به بی قانونی داده ام...

من فقط یک بی سوادم که  هر سال ۲۲ بهمن

قرار نانوشته ای دارم با روح خدا و خلف صالحش...

من انقلابی ام...
من بیعت با ناخدای کشتی انقلاب بسته ام،

 نه با کدخدا...

من خون شهدای گلگون کفنمان را به یک مشت دلار نمی فروشم...

من یک جوان ایرانی ام 

به اعتقاد خیلی ها آینده ای بدتر از نسل سوخته در انتظارم است

اما یک رنگم و رهرو خط ولایت نه هفت رنگ و هفت خط

با خدعه ها و تناقض هایی که دیده ام

هنوز ساده ام و خوشحال و امیدوار 

نه مغرور و گستاخ و ناامید

از شما چه پنهان بلد نیستم ولاالضالین نمازم را

به اندازه معاویه های گم در لباس مطهر علی بکشم،

اما یقین دارم ولاالضالین نیستم

من خیلی بیشتر از تعداد سال های عمرم

تهدید شنیده ام که

گزینه ها روی میز است...

اما شنیده ام از همان امامی که ندیده ام!

«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»

من ایمان دارم که کلیدهای آسمان ها و زمین ازآن خداست...

نه بنده حقیر خدا «همان خدای مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ»


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


برگرفته شده از ya-sin.blog.ir "سوره تماشا"
یه بنده خدا
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

آسمـان مال کسـانیست که زیبـا نگـرند 

دوســت دارند از این منزل فانـی بپرند

لیک آنان که به دنیا و در آن سرگرمند 

از شعـاع نظـر اهل سمــاوات درنـد

یه بنده خدا
۰۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یه بنده خدا
۰۵ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از آقایان خطبا نقل می کرد که مردی در مشهد اصلا با دین پیوندی

نداشت، نه تنها نماز نمی خواند و روزه نمی گرفت، بلکه به چیزی اعتقاد نداشت، یک

آدم ضد دین بود. ما مدت زیادی با این آدم صحبت کردیم تا اینکه نرم و ملایم و واقعا

معتقد و مومن شد و روش خود را بکلی تغییر داد، نمازش را می خواند، روزه اش را

می گرفت، و کارش به جایی کشید که با اینکه اداری بود و پست حساسی هم در

خراسان داشت، مقید شده بود که نمازش را با جماعت بخواند. می رفت مسجد

گوهر شاد پشت سر مرحوم آقای نهاوندی، لباس هایش را می کند، عبایی هم

می پوشید. در جلسات ما هم شرکت می کرد.مدتی ما دیدیم که این آقا پیدایش

نیست. گفتیم لابد رفته است مسافرت. رفقا گفتند: نه، او اینجاست و نمی آید، حالا

چطور شده است که در جلسات ما شرکت نمی کند، نمی دانیم. بعد کاشف به عمل

آمد که دیگر نماز جماعت هم نمی رود. تحقیق کردیم ببینیم که علت چیست. این

مردی که آن طور به دین و مذهب رو آورده بود، چطور از دین و مذهب رو

برگرداند؟ رفتیم سراغش، معلوم شد قضیه از این قرار بوده است: این آقا چند روز

متوالی که رفته نماز جماعت و در صف چهارم و پنجم می ایستاده، یک روز یکی از

مقدس مآب هایی که در صف اول پشت سر امام می نشینند و تحت الحنک می اندازند و

نمی دانم مسواک چه جوری می زنند و همیشه خودشان را از خدا طلبکار می دانند،

در میان جمعیت، در موقع نماز، از آن صف اول بلند می شود می آید تا این آدم را پیدا

می کند. روبرویش می نشیند و می گوید: آقا! می گوید: بله. یک سوالی از شما دارم.

بفرمایید. شما مسلمان هستید یا نه؟ این بیچاره در می ماند که چه جواب بدهد.

می گوید: این چه سوالی است که شما از من می کنید؟ می گوید: نه، خواهش می کنم

بفرمایید شما مسلمان هستید یا مسلمان نیستید؟ این بدبخت ناراحت می شود،

می گوید من مسلمانم، اگر مسلمان نباشم، در مسجد گوهر شاد در صف جماعت

چکار می کنم؟ می گوید: اگر مسلمانی، چرا ریشت را این طور کرده ای؟ از همانجا

سجاده را برمی دارد و می گوید این مسجد و این نماز جماعت و این دین و مذهب مال

خودتان. رفت که رفت. این هم یک جور به اصطلاح نهی از منکر کردن است، یعنی

 فراراندن وبیزارکردن مردم از دین. برای مخالف تراشی، برای دشمن تراشی، چیزی

از این بالاتر نیست.

برگرفته شده ازکتاب حماسه حسینی اثر شهید مطهری

یه بنده خدا
۰۳ دی ۹۵ ، ۱۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر



یه بنده خدا
۰۲ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر